مداح هنرمندي كه مرد خدا بود
مداح هنرمندي كه مرد خدا بود
مداح هنرمندي كه مرد خدا بود
گفتوگو با فرزند مرحوم حاج نصرالله کیاماری پیرغلام اهل بیت(ع):
مرحوم کیاماری متولد 1331 هجری قمری است و 87 سال عمر پربرکتش را در راه احیای شعائر دینی به مصداق کلام«یعظم شعائرالله» صرف کرد تا به «فانها من تقوی القلوب» رسید.
کیاماری: پدر بزرگ ما شخصی تهیدست بود و زندگیاش به سختی میگذشت؛ پدرم نقل میکرد دوازده ساله بوده که برای کار به تهران عزیمت كرده است. بعد از دو سال به شغل بنایی مشغول شدهاند؛ یک سال هم در زمان رضاخان ملعون در تونلهای جاده هراز با تمام سختیهایش کار میکردند.
یکی از یادگارهای مرحوم پدرم بندکشیهای زیبای مسجد جامع شهرستان دماوند است که باستانشناسی و یا اداره میراث فرهنگی اجازه تغییرات را در این قسمت را نمیدهند، به لحاظ زیبایی کار، او همیشه این شعر را میخواند:
قلندران حقیقت به نیم جو نخرند
قبای اطلس آن کس که از هنر عاریست
کیاماری: میگفت در همان تهران در سن نوجوانی به سراغ یکی از مداحان آن زمان مرشد رحیم از شاگردان برجسته حسین بابا مشکین رفتم و او مرا به شاگردی قبول کرد.
ابتدا نوحهای به من داد و گفت برو حفظ کن اگر خوب حفظ کردی و یک شب خوب توانستی آن را در جلسه بخوانی، نوحه دیگری به تو میدهم؛ ایشان هم به خاطر علاقه و پشتکار خیی زود شعر را حفظ کرده و بهخوبی تحویل دادهاند، این روند باعث پیشرفت ایشان شد.
کیاماری: از پدر جمله معروفی به یادگار مانده که همیشه میگفت که در دوره رضاخان جلوی روضهخوانی و عزاداری را میگرفتند در این دوران که به «قدغنی» معروف شد، بر مردم بسیار سخت گذشت.
میگفت محافل روضه در زیرزمین خانهها تشکیل میشد، آن هم نیمهشب؛ شام را مخفیانه میبردند بعدها دم در خانهها نفرانی میگذاشتیم که در صورت حضور ماموران به ما خبر دهند.
البته در بعضی از موارد ماموران آدم خوب و متدینی بودند و جلسات را گزارش نمیکردند؛ اما بعضی که خیلی عناد و لجاجت داشتند خیلی اذیت میکردند.
در یکی از جلسات ناگهان امنیهها به داخل مجلس ریختند. پدر میگفت من مشغول روضهخوانی بودم یکی از امنیهها به جان من افتاد و مرا با شلاق و لگد به ساختمان امنیه برد؛ یک شب را در زندان ماندم تا یک نفر 50 تومان به رئیس امنیه داد و مرا آزاد کرد.
کیاماری: رئیس امنیه به روستاها و محلات سر میزد و اگر مجلسی بر قرار بود به هم میزد؛ یکی از شبها به یکی از روستاها رفت دید خبری نیست، به روستای مجاور رفت چراغ حسینیه روشن بود.
با کمال جسارت با سگی که همراهش بود وارد حسینیه شد، غوغایی به پا شد؛ رئیس امنیه با رنگ پریده بیرون آمد و دستپاچه شده بود، آن قدر که اسب او را به زمین زد، آنجا کدخدای روستا را سرزنش کرد که این چه جایی بود که مرا آوردی؛ یکی دوماه بعد به کردستان مامور شد و در هنگام عزیمت به کردستان در یک تصادف دلخراش کشته شد.
یکی دیگر از ماموران علم را از دست یکی از عزاداران گرفت و زیرپایش شکست؛ طولی نکشید که مبتلا به پا درد شدید شد و همان پایش سیاه شد و آن را قطع کردند.
کیاماری: بله؛ ایشان اعتقاد عجیبی به روضههای خانگی داشت؛ در محرم و صفر و فاطمیه روزی چند مجلس خانگی میرفتند، حتی در اواخر عمرشان هم این توفیق را از دست نمیدادند.
میگفت مرحوم حاج شیخ ابراهیم انصاری از اعاظم وعاظ نقل میکرد به طرف مجلس روضه میرفتم واعظ قبلی گفت در تکیه کسی نیست، بیخود به خودت زحمت راه نده و برگرد.
من از نیمه راه برگشتم و آن شب را روضه نخواندم، صبح کربلایی سلطان را دیدم گریان و نالان به نزد من آمد و گفت دیشب من سید بزرگواری را در عالم رویا دیدم که بسیار ناراحت بود.
به من گفت تو چه کار داری مجلس روضه ما مستمع دارد یا نه! بگذار روضه بخوانند ما خودمان هستیم، از اینرو ایشان اعتقاد راسخی به جلسات روضه داشتند و اصلا توجهی به کمیت نداشتند و میگفت خدا میداند که امام حسین(ع) از این محافل ساده و چند نفری چقدر از مردم دستگیری کرد و به داد مردم رسید.
کیاماری: بله؛ اتفاقاً داستان جالبی در این خصوص از پدر شنیدهام و از دیگر مردم حاضر؛ زمانی که رضاخان را از ایران بردهاند مردم کمی نفس کشیدهاند و آزادی نسبی برقرار شد.
برخی از زنان رؤسا و ادارات شهر بیحجاب به خیابان میآمدند. مرحوم انوری شاعر برجسته زمان شعری گفته بود خطاب به امام زمان(عج) که از اوضاع زمانه شکایت کرده بود.
جلوی مغازه مرحوم آقا سیدعلی تنکابنی، پسر آیتالله تنکانبی بالای چهار پایه رفت و شعر او را خواند. میگفت:« چند تا از زنهای بیحجاب هم ایستاده بودند و خیرهخیره به من نگاه میکردند.»
شعر را ادامه داد تا اینجا:
مادامهای شیک و مد در کوچهها و رهگذر
در هر اداره مستشار بر مبلها کرده مقر
قانون ما اسلامیان رفت و شدیم شکل دگر
اس اساس از دست رفت
ای دادرس فریاد رس
یا حضرت صاحب زمان(عج) (2)
خیلیها ناراحت شدند و میگفتند اگر فلانی بود پوست از سرت میکند. (منظور رضاخان)
کیاماری: بله؛ حدود 15 سال در محضر استاد مرشد رحیم به فراگیری نوحههایی در اين زمینه پرداخت؛ به علت ساختار غنی و پیچیده این نوحهها با نغمات و آوازهای موسیقی سنتی آشنا شد که بعدها از همین الحان در به اوج رساندن هنر خود از جمله تعزیهخوانی، مناجاتخوانی حدود 40 سال در مسجد شهر دماوند بهرههای فراوانی میبرد.
او در همین زمان به همراه دو استاد خود یعنی استاد رحیم و ابراهیم لویزانی در هیات عزاداری آن دوره در محلهایی از جمله امامزاده یحیی، تکیه ملاغدیر، در خونگاه عین الدوله شرکت و همراه آنها به مدیحه و مرثیهسرایی میپرداخت.
کیاماری: یکی از آنها حاج احمد بیک بروجردی معروف به صالح و دیگری حاج عباس تجریشی.
کیاماری: ایشان مجموعهای از فضایل اخلاقی بودند؛ مرحوم حاج نصرالله کیاماری به شهادت دوست و دشمن انسانی بسیار صبور، بیتکبر، سخاوتمند، مردمی، آرام، متین، موقر، مودب و انسانی اهل نماز شب بود؛ او کسی بود که بیش از 40 سال یک ساعت قبل از اذان صبح بیدار میشد؛ این فقط از مردان خدا بر میآید.
اما یکی از خصوصیات بارز ایشان که مداحان جوان باید توجه کنند احترام و علاقه بیحد و حصر او به روحانیت بود؛ ایشان با روحانیون خیلی با احترام و ادب بر خورد میکرد. روحانیون هم از ایشان همیشه به نیکی یاد میکردند.
کیاماری: البته این را باید از مردم و کسانی که پای منبرش بودند بپرسید؛ هیچ کس به یاد ندارد ایشان یک بار از روی کاغذ مداحی کند، آن هم اشعار طولانی با مضامین بسیار عالی، عموما اشعاری که میخواند منطبق بر موازین بود و امتیاز دیگرش پیرامون مطالب منبر بود.
مثلا اگر خطیب راجع به جهاد یا نماز یا هر موضوعی صحبت میکرد، ایشان هم راجع به همان موضوع شعر میخواند.
سراغ یکی از روحانیان شهرستان که در حال حاضر مشاور رئیس سازمان ملی جوانان است و مدتی هم امامت جمعه دماوند را بر عهده داشت رفتیم و از او راجع به استاد سوال کردیم.
حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ حمید آقانی میگوید: چند نکته در زندگی استاد نصرالله کیاماری باید سر منشأ تحول همه مداحان عزیز بشود.
1. پرورش شاگردان خیلی خوب که تمام مداحان بالای 40 سال شهرستان به نوعی شاگرد استاد بودند. در واقع پرورش استعدادهای خوب یک هنر است.
2. ذاکری را برای خود یک وظیفه و تکلیف میدانست. گاهی پیاده راه زیادی را طی میکرد و برای 5 نفر میخواند.
3. نوکری اهل بیت(ع) را شغل نمیدانست و از این راه امرار معاش نمیکرد؛ با زحمت و هنر بنایی و گچبری آن هم بسیار ماهر امرار معاش میکرد.
4. خود اهل عمل بود. اهل گریه و روضه دهههای منزل ایشان همیشه پا برجا بود؛ حتی بعد از رحلتش هم ادامه دارد.
5. اهل رعایت شرعی بود. نماز اول وقت، خمس، ارتباط تنگاتنگ با مسجد و روحانیت و انس با قرآن و مناجات و ادعیه و زیارات.
6. بسیاری از هیاتهای با سابقه 80 سال بیشتر با نقش فعال ایشان تاسیس شده است که هنوز هم پا بر جا و محکم است.
7. در دوره رضاشاه و در خفقان که ممنوعیت عزاداری بود ایشان نقش محوری را ایفا مینمودند، آن هم بر پایی جلسات شبانه و بسیار دشوار.
8. خانوادهاش را هم نوکر اهل بیت تربیت کرد. دو تن از دامادهایش و تنها پسرش سمت نوکری را دارند که از چهرههای خوب هم هستند.
9. تا از استاد اجازه نمیگرفت، نمیخواند. بدون مشورت با استادانش هیچ شعری را نمیخواند. در مجموع یکی از افراد بسیار تاثیرگذار در حوزه مداحی به شمار میرود.
10. نکته آخر اینکه اشعاری که از ایشان باقی مانده یعنی جمعآوری شده یک گنجینه است. انشاءالله متولیان امر همت گمارند تا نسبت به بازبینی و چاپ آنها اقدام شود.
مرحوم کیاماری متولد 1331 هجری قمری است و 87 سال عمر پربرکتش را در راه احیای شعائر دینی به مصداق کلام«یعظم شعائرالله» صرف کرد تا به «فانها من تقوی القلوب» رسید.
کیاماری: پدر بزرگ ما شخصی تهیدست بود و زندگیاش به سختی میگذشت؛ پدرم نقل میکرد دوازده ساله بوده که برای کار به تهران عزیمت كرده است. بعد از دو سال به شغل بنایی مشغول شدهاند؛ یک سال هم در زمان رضاخان ملعون در تونلهای جاده هراز با تمام سختیهایش کار میکردند.
یکی از یادگارهای مرحوم پدرم بندکشیهای زیبای مسجد جامع شهرستان دماوند است که باستانشناسی و یا اداره میراث فرهنگی اجازه تغییرات را در این قسمت را نمیدهند، به لحاظ زیبایی کار، او همیشه این شعر را میخواند:
قلندران حقیقت به نیم جو نخرند
قبای اطلس آن کس که از هنر عاریست
کیاماری: میگفت در همان تهران در سن نوجوانی به سراغ یکی از مداحان آن زمان مرشد رحیم از شاگردان برجسته حسین بابا مشکین رفتم و او مرا به شاگردی قبول کرد.
ابتدا نوحهای به من داد و گفت برو حفظ کن اگر خوب حفظ کردی و یک شب خوب توانستی آن را در جلسه بخوانی، نوحه دیگری به تو میدهم؛ ایشان هم به خاطر علاقه و پشتکار خیی زود شعر را حفظ کرده و بهخوبی تحویل دادهاند، این روند باعث پیشرفت ایشان شد.
کیاماری: از پدر جمله معروفی به یادگار مانده که همیشه میگفت که در دوره رضاخان جلوی روضهخوانی و عزاداری را میگرفتند در این دوران که به «قدغنی» معروف شد، بر مردم بسیار سخت گذشت.
میگفت محافل روضه در زیرزمین خانهها تشکیل میشد، آن هم نیمهشب؛ شام را مخفیانه میبردند بعدها دم در خانهها نفرانی میگذاشتیم که در صورت حضور ماموران به ما خبر دهند.
البته در بعضی از موارد ماموران آدم خوب و متدینی بودند و جلسات را گزارش نمیکردند؛ اما بعضی که خیلی عناد و لجاجت داشتند خیلی اذیت میکردند.
در یکی از جلسات ناگهان امنیهها به داخل مجلس ریختند. پدر میگفت من مشغول روضهخوانی بودم یکی از امنیهها به جان من افتاد و مرا با شلاق و لگد به ساختمان امنیه برد؛ یک شب را در زندان ماندم تا یک نفر 50 تومان به رئیس امنیه داد و مرا آزاد کرد.
کیاماری: رئیس امنیه به روستاها و محلات سر میزد و اگر مجلسی بر قرار بود به هم میزد؛ یکی از شبها به یکی از روستاها رفت دید خبری نیست، به روستای مجاور رفت چراغ حسینیه روشن بود.
با کمال جسارت با سگی که همراهش بود وارد حسینیه شد، غوغایی به پا شد؛ رئیس امنیه با رنگ پریده بیرون آمد و دستپاچه شده بود، آن قدر که اسب او را به زمین زد، آنجا کدخدای روستا را سرزنش کرد که این چه جایی بود که مرا آوردی؛ یکی دوماه بعد به کردستان مامور شد و در هنگام عزیمت به کردستان در یک تصادف دلخراش کشته شد.
یکی دیگر از ماموران علم را از دست یکی از عزاداران گرفت و زیرپایش شکست؛ طولی نکشید که مبتلا به پا درد شدید شد و همان پایش سیاه شد و آن را قطع کردند.
کیاماری: بله؛ ایشان اعتقاد عجیبی به روضههای خانگی داشت؛ در محرم و صفر و فاطمیه روزی چند مجلس خانگی میرفتند، حتی در اواخر عمرشان هم این توفیق را از دست نمیدادند.
میگفت مرحوم حاج شیخ ابراهیم انصاری از اعاظم وعاظ نقل میکرد به طرف مجلس روضه میرفتم واعظ قبلی گفت در تکیه کسی نیست، بیخود به خودت زحمت راه نده و برگرد.
من از نیمه راه برگشتم و آن شب را روضه نخواندم، صبح کربلایی سلطان را دیدم گریان و نالان به نزد من آمد و گفت دیشب من سید بزرگواری را در عالم رویا دیدم که بسیار ناراحت بود.
به من گفت تو چه کار داری مجلس روضه ما مستمع دارد یا نه! بگذار روضه بخوانند ما خودمان هستیم، از اینرو ایشان اعتقاد راسخی به جلسات روضه داشتند و اصلا توجهی به کمیت نداشتند و میگفت خدا میداند که امام حسین(ع) از این محافل ساده و چند نفری چقدر از مردم دستگیری کرد و به داد مردم رسید.
کیاماری: بله؛ اتفاقاً داستان جالبی در این خصوص از پدر شنیدهام و از دیگر مردم حاضر؛ زمانی که رضاخان را از ایران بردهاند مردم کمی نفس کشیدهاند و آزادی نسبی برقرار شد.
برخی از زنان رؤسا و ادارات شهر بیحجاب به خیابان میآمدند. مرحوم انوری شاعر برجسته زمان شعری گفته بود خطاب به امام زمان(عج) که از اوضاع زمانه شکایت کرده بود.
جلوی مغازه مرحوم آقا سیدعلی تنکابنی، پسر آیتالله تنکانبی بالای چهار پایه رفت و شعر او را خواند. میگفت:« چند تا از زنهای بیحجاب هم ایستاده بودند و خیرهخیره به من نگاه میکردند.»
شعر را ادامه داد تا اینجا:
مادامهای شیک و مد در کوچهها و رهگذر
در هر اداره مستشار بر مبلها کرده مقر
قانون ما اسلامیان رفت و شدیم شکل دگر
اس اساس از دست رفت
ای دادرس فریاد رس
یا حضرت صاحب زمان(عج) (2)
خیلیها ناراحت شدند و میگفتند اگر فلانی بود پوست از سرت میکند. (منظور رضاخان)
کیاماری: بله؛ حدود 15 سال در محضر استاد مرشد رحیم به فراگیری نوحههایی در اين زمینه پرداخت؛ به علت ساختار غنی و پیچیده این نوحهها با نغمات و آوازهای موسیقی سنتی آشنا شد که بعدها از همین الحان در به اوج رساندن هنر خود از جمله تعزیهخوانی، مناجاتخوانی حدود 40 سال در مسجد شهر دماوند بهرههای فراوانی میبرد.
او در همین زمان به همراه دو استاد خود یعنی استاد رحیم و ابراهیم لویزانی در هیات عزاداری آن دوره در محلهایی از جمله امامزاده یحیی، تکیه ملاغدیر، در خونگاه عین الدوله شرکت و همراه آنها به مدیحه و مرثیهسرایی میپرداخت.
کیاماری: یکی از آنها حاج احمد بیک بروجردی معروف به صالح و دیگری حاج عباس تجریشی.
کیاماری: ایشان مجموعهای از فضایل اخلاقی بودند؛ مرحوم حاج نصرالله کیاماری به شهادت دوست و دشمن انسانی بسیار صبور، بیتکبر، سخاوتمند، مردمی، آرام، متین، موقر، مودب و انسانی اهل نماز شب بود؛ او کسی بود که بیش از 40 سال یک ساعت قبل از اذان صبح بیدار میشد؛ این فقط از مردان خدا بر میآید.
اما یکی از خصوصیات بارز ایشان که مداحان جوان باید توجه کنند احترام و علاقه بیحد و حصر او به روحانیت بود؛ ایشان با روحانیون خیلی با احترام و ادب بر خورد میکرد. روحانیون هم از ایشان همیشه به نیکی یاد میکردند.
کیاماری: البته این را باید از مردم و کسانی که پای منبرش بودند بپرسید؛ هیچ کس به یاد ندارد ایشان یک بار از روی کاغذ مداحی کند، آن هم اشعار طولانی با مضامین بسیار عالی، عموما اشعاری که میخواند منطبق بر موازین بود و امتیاز دیگرش پیرامون مطالب منبر بود.
مثلا اگر خطیب راجع به جهاد یا نماز یا هر موضوعی صحبت میکرد، ایشان هم راجع به همان موضوع شعر میخواند.
سراغ یکی از روحانیان شهرستان که در حال حاضر مشاور رئیس سازمان ملی جوانان است و مدتی هم امامت جمعه دماوند را بر عهده داشت رفتیم و از او راجع به استاد سوال کردیم.
حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ حمید آقانی میگوید: چند نکته در زندگی استاد نصرالله کیاماری باید سر منشأ تحول همه مداحان عزیز بشود.
1. پرورش شاگردان خیلی خوب که تمام مداحان بالای 40 سال شهرستان به نوعی شاگرد استاد بودند. در واقع پرورش استعدادهای خوب یک هنر است.
2. ذاکری را برای خود یک وظیفه و تکلیف میدانست. گاهی پیاده راه زیادی را طی میکرد و برای 5 نفر میخواند.
3. نوکری اهل بیت(ع) را شغل نمیدانست و از این راه امرار معاش نمیکرد؛ با زحمت و هنر بنایی و گچبری آن هم بسیار ماهر امرار معاش میکرد.
4. خود اهل عمل بود. اهل گریه و روضه دهههای منزل ایشان همیشه پا برجا بود؛ حتی بعد از رحلتش هم ادامه دارد.
5. اهل رعایت شرعی بود. نماز اول وقت، خمس، ارتباط تنگاتنگ با مسجد و روحانیت و انس با قرآن و مناجات و ادعیه و زیارات.
6. بسیاری از هیاتهای با سابقه 80 سال بیشتر با نقش فعال ایشان تاسیس شده است که هنوز هم پا بر جا و محکم است.
7. در دوره رضاشاه و در خفقان که ممنوعیت عزاداری بود ایشان نقش محوری را ایفا مینمودند، آن هم بر پایی جلسات شبانه و بسیار دشوار.
8. خانوادهاش را هم نوکر اهل بیت تربیت کرد. دو تن از دامادهایش و تنها پسرش سمت نوکری را دارند که از چهرههای خوب هم هستند.
9. تا از استاد اجازه نمیگرفت، نمیخواند. بدون مشورت با استادانش هیچ شعری را نمیخواند. در مجموع یکی از افراد بسیار تاثیرگذار در حوزه مداحی به شمار میرود.
10. نکته آخر اینکه اشعاری که از ایشان باقی مانده یعنی جمعآوری شده یک گنجینه است. انشاءالله متولیان امر همت گمارند تا نسبت به بازبینی و چاپ آنها اقدام شود.
پی نوشت:
1. مرشد حسین بابامشکین از بهترین سخنوران زمان قاجار بود. ضمن اینکه او مداح برجستهای هم به شمار میرفت
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}